فلسفه زندگی و مرگ در اندیشه فردوسی
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «شیرازه»، فردوسی در ابیاتی کوتاه، جهانی از معنا و حکمت میگشاید:
به نام طراح و توسعهدهنده جهان
چنین گفت موبد که مردِ بنام - به از زنده دشمن بر او شادکام
اگر کشت خواهد تو را روزگار - چه نیکوتر از مرگ در کارزار
همهٔ روی یکسر به جنگ آوریم - جهان بر بداندیش تنگ آوریم
جهان او، صحنهای است از نبرد جاودان میان نیکی و بدی، عزت و ذلت، شرافت و بیعملی. این سه بیت، نهتنها تجلی اندیشهای حماسی، بلکه انعکاس فلسفهای اخلاقی، انسانی و الهیاند. این یادداشت میکوشد با تحلیل این ابیات، به تبیین نگاه فردوسی به مرگ، شرافت، و رسالت انسانی بپردازد؛ نگاهی که با آموزههای قرآنی نیز همخوان است.
شرافت انسانی در مرز حیات و ذلت
چنین گفت موبد که مردِ بنام - به از زنده دشمن بر او شادکام
آنگاه که موبدِ دانا میگوید «مردِ بنام، به از زندهدلی است که دشمن بر او شادمان باشد»، گویی آینهای در برابر روح انسان میگیرد تا عزت را از حیات بیمقدار بازشناسد. در چشم فردوسی، زندهای که دشمن بر او لبخند میزند، زنده نیست؛ چون از خود تهی شده و جانش آماج تمسخر است. شادکامی دشمن، نه از قدرت او، بلکه از سکوت ماست؛ و این خاموشی، ننگ است نه نجابت.
دشمن زمانی شادکام است که در برابر خود مقاومتی نبیند. این شادکامی، نماد تسلیم کامل و نبود تهدید از سوی حریف است. اما حتی یک جرقهی ایستادگی، این شادی را به تردید و سپس ترس بدل میکند. پس شرافت، در نفس ایستادن و نهراسیدن است.
مرگ در کارزار: مرگی بهتر از زندگی
وقتی مینویسد «اگر کشت خواهد تو را روزگار، چه نیکوتر از مرگ در کارزار»، جهان را در پرتو حقیقتی گریزناپذیر مینگرد: مرگ، دیر یا زود، در خانه همه را میکوبد. اما آنکه مرگ را در میدان دفاع از مردم و آرمانها برگزیند، بر مرگ پیروز شده است؛ زیرا با انتخابِ خود، او را از سلطه کورِ سرنوشت بیرون کشیده است.
چنین مرگی، نه پایان که آغاز افسانه است؛ و خداوند نیز این مرگ را حیات مینامد: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» «آلعمران، ۱۶۹»
فردوسی بادقت نشان میدهد که اگر مرگ قطعی است، پس معیار برتری، چگونگی مواجهه با آن است. زیستن در انفعال، دردی بیدرمان است؛ اما مرگ در راه عدالت و دفاع، زندگی جاودانه است.
مرگِ آگاهانه و زیبایی ایثار
در جهانبینی فردوسی، مرگ اگر آگاهانه، داوطلبانه و با انگیزه دفاع از «نیکی» باشد، نهتنها ترسناک نیست، بلکه زیباترین شکل زندگی است. این مرگ، تنها باختن جسم نیست؛ بلکه پیروزی روح است بر فراموشی، ترس و خودخواهی. در چنین لحظهای، انسان فراتر از محدودیتهای فیزیکی میرود و به اسطوره بدل میشود.
جهان صحنه نبرد نیکی و بدی است
همۀ روی یکسر به جنگ آوریم - جهان بر بداندیش تنگ آوریم
در این بیت شکوهمند، فردوسی تنها از جنگ سخن نمیگوید؛ او از آرایش نیروهای جهان پرده برمیدارد. نیکی و بدی، در حال نبردند، و این نبرد، از درون ما آغاز میشود. راه رهایی، کنارهگیری نیست؛ بلکه همدلی و همقدمی است با نیکسرشتان برای تنگ کردن عرصه بر بداندیشان.
این همان صحنهای است که قرآن، آن را عرصه ابتلا میداند و وعده آرامش را به دلهایی میدهد که در یاد خدا، نیروی ایستادگی مییابند: «أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «رعد، ۲۸»
از نگاه فردوسی، آرامش، محصول فرار از سختیها نیست؛ بلکه نتیجه مقاومت و پیروزی در میدان سختیهاست.
پیوند فلسفه زیست فردوسی و حکمت الهی قرآن
در تحلیل نهایی، فردوسی انسان را موجودی مسئول میداند که باید «برگزیدن» را بیاموزد. اگر مرگ قطعی است، و دشمن جز در برابر تسلیم شادکام نمیشود، پس چرا با عزت نمیزیست و با افتخار نمیمرد؟ این همان پرسشی است که قرآن نیز در مقام پاسخ به آن، شهادت در راه خدا را والاترین مقام انسان معرفی میکند. هر دو گفتمان، بر آناند که زیستنِ بیمسئولیت، خود نوعی مردن است.
در اندیشه فردوسی، نیکی یک مفهوم فعال و ایثارگرانه است. نیکی در میدان جنگ برای دفاع از مردم، سرزمین و کرامت انسانی معنا مییابد، نه صرفاً در توصیههای اخلاقی. این نیکی، در همسویی کامل با مسیر الهی قرآن قرار دارد و نشان میدهد که چگونه زیست شرافتمندانه، مقاومت در برابر ظلم، و مرگ در راه حق، به نقطه اوج انسان بودن بدل میشوند.
اکنون زمان آن است که بار دیگر شاهنامه را نه فقط بهمثابه اثری ادبی، که بهعنوان بیانیهای از فلسفه زیست ایرانی بخوانیم؛ فلسفهای که از مرگ نمیهراسد، زیرا زندگی را در مسیر نیکی معنا میکند.
نویسنده: دکتر امین عربی
پژوهشگر توسعه اقتصادی